کودک سرطانی(چرا کسی جواب منو نمی ده؟)
یه روز از خواب بیدار میشه و میبینه همه دورو برش جمع شدن. چرا بابا سرکار نرفته؟ چرا مامان هی به من می رسه؟ خواهر برادرام چرا دیگه باهام دعوا نمی گیرن؟ چرا هرروز مهمون میاد خونمون و میره؟ جلو آینه میره میبینه موهاش نیست... میگن لولو خوردتش؟ آخه چرا لولو باید موهای منو بخوره؟ چرا کسی جواب منو نمیده؟
کاشکی یکی جوابشو میداد...

موسسه خیریه حمایت از کودکان مبتلا به سرطان(محک):
پی نوشت۱: بعد از نماز دستمو محکم فشار داد و گفت قبول باشه! گفت خواهش میکنم واسه بچه ام دعا کن که خوب بشه...
خواهش لازم نبود... من همیشه این بچه های ناز رو دعا میکنم. هیچ وقت امیر رضای ۲ ساله رو یادم نمی ره که آوردنش بیمارستان و گفتن سرطان خون داره. انقدر خوشکل بود که حد نداشت. موهای طلایی. سرخ و سفید... همون شب حالش بد شد. داروها بهش نمی ساخت. اکسیژن بهش وصل کردن. الان نمی دونم کجاست و چیکار میکنه. ولی امیدوارم... امیدوارم زنده باشه!
جوون چرا از نرگس نمی گی که چند روز پیش فوت شد و تمام بیمارستان غرق در ماتم!
چرا از اون خونواده ی فقیر نمی گی که بچه شون دچار این مشکل بود؛ تو محوطه ی بیمارستان نشسته بودن و تمام روز رو تو آفتاب سوزان میگذروندن...
پی نوشت۲: دوستان ماه رمضان این دوستان رو فراموش نکنین. خواهشا اگه کمک مالی نمی تونین بکنین حتما این کوچولوهای ناز رو لااقل دعا کنین. خدا همشون رو کمک کنه... آمیییییییییییین


لیلی زیر درخت انار نشست.