همایش شیرخوارگان حسینی(ع) در گیلان

لای لای علی اصغر... لای لای...

***

اینم یه عکس از نازنین رقیه ی خودم

فقط چشمش نزنینا... یه چیز اگه بگم از حسودی میمیرین! نازنین من یه ماه پیش تو ۳-۴ ماهگیش رفت کربلا!!!

حالا بیاین هممون جمع بشیم گریه کنیم که چرا امام حسین (ع) مارو نمی طلبن!

ادامه نوشته

13 سال بیشتر نداشت...

در باغ شهادت باز باز است...

 شهید کربلا

مسافر کربلا بود. سید محمد علی (فلاح عباسی) رو همه دوست داشتن. تو مسیر برای مسافرا مداحی میکرد و مردم سینه میزدن. آخرای سفرشون بود. ۵ کیلومتری سامرا... رفت اون بالاها و رو ما گفت: زمین چه حقیر است،آی خاکی ها...

بچه های کلاس جای سید محمد علی رو با گل و عکسش پر کردن. انگاری منتظرن تا سید محمد  علی و بیاد و درس رو شروع کنن.

بچه ها یادتونه سید محمد علی قبل رفتنش بهتون چی گفت؟!

اگه من شهید شدم دوست دارم اسممو  سر در مدرسه بزنن...

***

پی نوشت: به خاطر محرم قالب و مطالب عوض شدن. کربلا کربلا ما داریم میاییم...

التماس دعا از همه ی دوستان

لینک متن در خبرنگار: اگر شهید شدم ...

لینک متن در تبیان: زمین چه حقیر است، آی خاکی ها...

آن پرچم سرخ...

با حسین از یا حسین یک نقطه کم دارد ولی

با حسین بودن کجا و یا حسین گفتن کجا

پسر، دختر نما

گاهی به لطف خداوند خود را همچون عقابی بر فراز آسمان روحانیت می یابم

اما...

اما ناگاه فقط به خاطر لذت خوردن موشی به سوی زمین خاکی شیرجه می زنم

و آسمانی بودنم را به موشی می فروشم!

[جای خالی یه عکس]

پی نوشت 1: گاهی فراموش میکنیم که انسانیم! اشرف مخلوقات!

پی نوشت 2: ارشد بهانه ایست برای فراموش کردن ترشیدگیم! کاش می فهمیدند...

پی نوشت 3: امروز امام رضا (ع) اومدن که عید رو بهم تبریک بگن، ولی من باز خواب بودم!

چند پهلو نوشت: هیچ وقت هیچ کس نفهمید من چه گفتم، چه نوشتم!

ادامه ی مطللب نوشت: تو ادامه ی مطلب یه عکس از پسر، دختر نما گذاشتم. اگه طاقت دیدنشو ندارین به ادامه ی مطلب نرین! من که خودم چشم بسته دیدم!

بعد نوشت: سال ها برای برابری حقوق زن و مرد تلاش کردیم و توانستیم حق مش کردن مو، سوراخ کردن گوش و برداشتن ابرو را به آقایان تقدیم کنیم!

ادامه نوشته

کودک که بودم قلبم در دستانم بود...

کودک که بودم قلبم در دستانم بود.هر روز آن را در آب زلال چشمه سادگی، شادابی و پویایی شستشو می دادم. آن را با همه قسمت می کردم. اگر ضربه ای بر آن وارد می شد قلبم آنقدر منعطف بود که آن را همچون پرتو های آفتاب به بیرون منعکس می کرد. تیرهای بدی هرگز در آن راه نداشت.قلبم زلالِ زلال بود. عشق از پشت قلبم پیدا بود.

کم کم بزرگ شدم. گاهی قلبم از دستانم در گل و لای خیابان ها می افتاد. گاهی زیر پای دیگران لگد می خورد. گاهی زاویه های دلم خراشیده می شد. اما باز هم بلندش می کردم و آلودگی ها را پاک می کردم. گاهی هم آن را در جیبم می گذاشتم تا بعدا در فرصتی مناسب کثیفی ها را بر طرف کنم. اما فراموش می کردم.

و چنین شد که شفافیت قلب بی گناه من قربانی نسیان و غفلت من شد. کدر شد. مات شد. دیگر به راحتی آماج ضربه ها قرار می گرفت. سخت شد. بی انعطاف شد. اما هنوز امیدوارم. زیرا معتقدم نیروهای لطیف و پرتوانی در کائنات در جریانند که حتی نسیم عبورشان  شفا بخش هر تاریکی است.

آخی... 


پی نوشت۱: کاش کودک بودیم... بچه نیستم ولی بچه ها رو خیلی دوست داریم! واسشون شکلک در میاریم تا به ما بخندن! اما امان از اون روزی که در حال شکلک در آوردن باشی و یکی از بزرگتر ها تو رو با اون قیافه ببینه! چه قدر خنده داره، نه؟!

اینها حقایقی بیش نیست! آخه چند روز پیش واسه خودم اتفاق افتاد! مرتیکه ی پرروووووووو...

پی نوشت۲: دوستان التماس دعای فراوان از همتون دارم. خواهشن دعام کنین

پی نوشت۳: ممنون از دوست ناشناسی که با جستجوی "فروش کودک" در گوگل به وبلاگ ما رسیدن!

تسلیت نوشت: شهادت دردانه ی امام رضا (ع) تسلیت...

فرشته مرگ همین حوالی هاست!

کارگر خسته کنار صندوق صدقه ایستاد و از جیب کوچک کهنه اش پولی بیرون آورد

در حال انداختن نوشته ای روی صندوق دید "صدقه عمر را زیاد میکند"

مرد رنج دیده از دادن صدقه منصرف شد...

دانیال نبی ع 

پی نوشت1: با این وقت کم کلی گشتم تا یه متن و یه عکس پیدا کنم که مثلا یه پستی گذاشته باشم وبلاگ بی پست نمونه! این متن و این عکس رو پیدا کردم! متن با عکس جور نیست ولی شما یه جور بهم بچسبونینش!

پی نوشت2: فرشته مرگ همین حوالی هاست! داره صدات میزنه! خوب گوش کن ببین چی میگه؛ نکنه بهش بی محلی کنی! همه دارن میرن اون دنیا! ما اینجا موندیم تک و تنها!

پی عکس نوشت: اینجا شوش! چند قدم مونده به مقبره ی دانیال نبی (ع)!

درد و دل کبوتر بقیع با کبوتر حرم امام رضا

آي کبوتــر که نشستي روي گنبد طلا

 
هر کجا پــر ميزني تو حــرم امام رضـا

من کبوتر بقيعــم با تو خيلي فرق دارم

جاي گنبـد سرمو به روي خــاکا ميذارم

خونه ي قشنگ تو کجا و اين خونه کجا ؟؟

گنبــد طــلا کجا قبراي ويروونه کـــجا ؟؟

اونجا هـــر کـــي ميپره طايــر افلاکـــي ميشه

اينجا هر کي ميپره بال و پرش خاکي ميشه

اونجـــا خادمــــا با زايــــر آقــــا مهــــربونن

اينجـــا زايـــرا رو از کنـــار قبـــرا ميــــرونن

تو که هر شب ميسوزه صد تا چراغ دورو برت

به امام رضـــا بگو غريـــب تويي يا مـــادرت ؟
 
کبوتر حرم
 
 
پی نوشت: ولادت امام خوبان، امام رضا (ع) رو به همه دوستان تبریک میگم. من پارسال همین موقع ها مشهد بودم. یادش بخیر. عکسای پارسال رو واستون تو ادامه ی مطلب گذاشتم. حتما ببینین. خیلی زیباست.
ادامه نوشته

خاله ی نتی!

لیلی قصه اش را دوباره خواند. برای هزارمین بار و مثل هربار لیلی قصه باز هم مرد.

لیلی گریست و گفت: کاش این گونه نبود.

خدا گفت: هیچ کس جز تو قصه ات را تغییر نخواهد داد.

لیلی! قصه ات را عوض کن.

لیلی اما می ترسید. لیلی به مردن عادت داشت.

تاریخ به مردن لیلی خو کرده بود.

خدا گفت: لیلی عشق می ورزد تا نمیرد. دنیا، زنده می خواهد.

لیلی آه نیست. لیلی اشک نیست. لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست. لیلی زندگی ست.

لیلی! زندگی کن.

اگر لیلی بمیرد، دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد؟ چی کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟

چه کسی طعام نور را در سفره های خوشبختی بچیند؟ چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروبد؟

چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟

لیلی! قصه ات را دوباره بنویس.

لیلی، به قصه اش برگشت.

این بار اما نه به قصد مردن.

که به قصد زندگی

و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بوده از لیلی های ساده گمنام.

نازنین جون 

تبریک نوشت: روز دختر بر همه ی دخترهای خورنده، پزنده، تهیه کننده و فروشنده ی ترشی مبارک باد! مجردا مواظب باشین یه وقت از قافله جا نمونین. میگن حضرت معصومه (ع) چون خودشون مجرد بودن توجه ی خاصی به مجردها دارن. زود، تند، سریع هرچی حاجت دارین از خانوم بخواین

منبع نوشت: متن بالای عکس از کتاب "لیلی نام تمام دختران زمین است" نوشته ی عرفان نظر آهاری

پی عکس نوشت: این نازنین رقیه ی عزیزمه. مامان ایشون آبجی گلم تو نته! منم شدم خاله نتی! کی فکرشو میکرد من در اوان ترشیدگی خاله بشم؟!

شباهت گربه های امروزی با جوونای امروزی!

گاهی وقت ها چقدر ساده عروسک می شویم؛

نه لبخند می زنیم نه شکایت می کنیم؛

فقط احمقانه سکوت می کنیم...!

گربه بی حیا! 

پی نوشت1: تا حالا دیده بودین پسر واسه آدم چشم خوره بره؟ من یه نمونشو با دوتا چشمای خودم دیدم، ولی هنوز تو شوک ام!

پی نوشت2: همه چی تو این مخم قاطی پاتی شده! یه جا عروسیه، جای دیگه عزا. نمی دونم شاد باشم یا غمگین. به کلی هنگ کردم!

پی نوشت3: شباهت گربه های امروزی با جوونای امروزی در چیست؟

پی عکس نوشت: این گربه ای که میبینین یکی از گربه های بی حیای دانشگاهمونه! پررو پررو خجالت نمیشه زل می زنه به آدم. قبلنا آدما یه ابهتی داشتن. گربه ها درجا آدم می دیدن فرار میکردن. اما الان جوری شده که آدما از گربه ها میترسن! حالا جالبش اینجاست که یکی از بچه ها غذاشو از سلف آورده بود بیرون که تو فضای باز و با آرامش بخوره که گربهه اومد جلو گفت منم میخوام؛ منم میخوام؛ به منم میدی؟ متاسفم برای همه ی گربه ها که خودشونو برای به دست آوردن هرچی کوچیک میکنن!!!

پیامک های بی جواب

 

- سلام عزیزم

خوبی؟

چرا جواب پیامکامو نمی دی؟ این 53 امین پیامکه. از دستم ناراحتی؟ راستی شیمی درمانیت تموم شد؟ موهای قشنگت دراومد؟ دلم برات تنگه... وقت کردی یکم مارو هم تحویل بگیر...

 

- سلام گلم

الان کجایی؟ جات راحته؟ نترسیا... اونقدر واست دعا میکنم که همه حسودیشون بشه. اونقدر دعا میکنم که هر شب شاه بهشت بشی. یه بار جو گیر نشی حوری های بهشتی رو ببینی مارو یادت بره هاااا. منتظرم باش. البته میدونم که باوفاتر از این حرفایی...

یه چیز دیگه؛ شعر سنگ قبرت خیلی قشنگه:

آشفته دلی خفته در این خلوت خاموش

او زاده ی غم بود، زغم های دنیا گشته فراموش

Written by: javuneiruni's sister

 عروس اون دنیا!

پی نوشت 1: با این روسری شده بودم مثل عروسا! یکی از اقوام منو دید گفت ان شاء الله عروس شی گلم. گفتم آره خب، عروس اون دنیا! زد زیر گریه... ولی من که چیزی نگفتم!

پی نوشت 2: تولد تو رو کسی یادش نیست ولی تولد اونو همه یادشونه. چراشو نمی دونم. شاید زیادی آدم خوبیه. یا شاید هم زیادی بد! قضاوت با خودتون...

پی نوشت 3: شعر سنگ قبر بابابزرگ خدابیامرزمو خیلی دوست دارم:

بودیم و کسی پاس نمی داشت که بودیم

باشد که نباشیم و بدانند که بودیم

دعا کنین بارون نیاد!

نیا باران

زمین جای قشنگی نیست

من از اهل زمینم

خوب میدانم

که گل در عقد زنبور است

ولی سودای بلبل دارد و پروانه را هم دوست می دارد...

شالیزار-برنج بارون زده! 

پی نوشت1: بیچاره کشاورزا... نفهمیدن کی ماه رمضان اومد و چه جور تموم شد! بنده خداها با این بارونی که اومد نه به مزرعه ی دنیاشون رسیدن و نه به آخرتشون!!! خدا خودش هممونو کمک کنه...

پی نوشت2: به برنجا بارون زده و همشون خوابیدن. یه سری هم سیاه شدن. برای یه بار هم که شده دعا کنید بارون نیاد!

پی نوشت3: خدایا به جوونامون رحم کن.

بعد نوشت: بارون بند اومد. ممنون از دعاهاتون. عیدتونم مبارک

پی عکس نوشت: این عکس شمارو یاد چه فیلمی میندازه؟ اشتباه نکنین. این گندم زار نیست؛ بلکه شالیزاره (یا به قول خودمون بیجار!). این عکس رو تازه گرفتم. خیلی دوست داشتنیه؛ مگه نه؟

بچه 8 ساله مادر میخواد، به خدا مادر میخواد

زندگی بافتن یک قالی ایست

نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده

تو در این حین فقط می بافی

نقشه را خوب ببین

نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند...

قالی فروش 

پی نوشت 1 : خاطراتت با زن عمو رو یادته؟ چه طور یادت نیست. یادته یه روز چه قدر اذیتش کردی و تمام بازار رو چرخیدی که یه کیف بگیری؟ یادته گفت چه قدر سخت پسندی تو دختر. چه طور میخوای شوهر کنی! همیشه از خاطرات بچگیهام میگفتی. از شیطنت هام...

زن عمو، چه زود از پیشمون رفتی. میخوام برم کیف بگیرم، میای با هم بریم؟

چرا پسر و دخترتو تنها گذاشتی؟ چرا عمو رو تنها گذاشتی. اونا هنوز بهت نیاز داشتن. بچه 8 ساله مادر میخواد... به خدا مادر میخواد...

پی نوشت 2 : بیاین واسه سلامتی مریضا دعا کنیم. بیاین واسه از دست رفته هامون دعا کنیم. بیاین واسه عاقبت بخیری خودمون دعا کنیم... آخه شب قدر نزدیکه...

پی نوشت 3 : وصیت نامم رو میتونین در ادامه ی مطلب بخونین. با عنوان "وقتی مُردم!"

پی عکس نوشت: اینجا اصفهان. فروشنده اش راضی نبود از خودش عکس بگیرم. ولی من گرفتم! البته چون راضی نبود عکش تمام رخشو اینجا نگذاشتم!

ادامه نوشته

خسته ام...

گفتم: خسته ام...

گفت: از رحمت خدا نا امید نشوید (زمر53)

گفتم: هیچ کس نمی داند در دلم چه میگذرد!

گفت: خدا حائل است میان انسان و قلبش (انفال24)

گفتم: کسی را ندارم!

گفت: ما از رگ گردن به تو نزدیک تریم (ق16)

گفتم: گویا فراموشم کرده ای!

گفت: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را (بقره152)

انار 

پی نوشت 1: چقدر سخته فهموندن حرف به کسایی که نمی فهمن(متوجه نمی شن!). چقدر سخته احترام گذاشتن به کسایی که "نا محترم" هستن! چه قدر سخته دعا کردن برای کسایی که خدارو نمیشناسن. چه قدر سخته درک کردن کسایی که درکت نمی کنن. چه قدر سخته دوست شدن با کسایی که دشمنتن. چه قدر سخته...

پی نوشت 2: از برنامه ی "ماه عسل" تماس گرفتن گفتن فلان شب دعوتین! گفتم وقت ندارم؛ پیش خدامون دعوتم. بذارین برای بعد از ماه رمضان!

پی نوشت ۳: عکس پست قبل رو عوض کردم. یکی شادشو گذاشتم... هر چند این هم...

پی عکس نوشت: این عکسمو خیلی دوست دارم.(یکم بیشتر از خیلی!). اسمشو گذاشتم "در آرزوی بهشت"! خدایا بهشتی عنایت فرما...

کودک سرطانی(چرا کسی جواب منو نمی ده؟)

یه روز از خواب بیدار میشه و میبینه همه دورو برش جمع شدن. چرا بابا سرکار نرفته؟ چرا مامان هی به من می رسه؟ خواهر برادرام چرا دیگه باهام دعوا نمی گیرن؟ چرا هرروز مهمون میاد خونمون و میره؟ جلو آینه میره میبینه موهاش نیست... میگن لولو خوردتش؟ آخه چرا لولو باید موهای منو بخوره؟ چرا کسی جواب منو نمیده؟

کاشکی یکی جوابشو میداد...

محک

اگه میخوای کمک کنی این پایین کلیک کن((موسسه خیریه حمایت از کودکان مبتلا به سرطان"محک")):

کمک می کنم 

پی نوشت۱:  بعد از نماز دستمو محکم فشار داد و گفت قبول باشه! گفت خواهش میکنم واسه بچه ام دعا کن که خوب بشه...

خواهش لازم نبود... من همیشه این بچه های ناز رو دعا میکنم. هیچ وقت امیر رضای ۲ ساله رو یادم نمی ره که آوردنش بیمارستان و گفتن سرطان خون داره. انقدر خوشکل بود که حد نداشت. موهای طلایی. سرخ و سفید... همون شب حالش بد شد. داروها بهش نمی ساخت. اکسیژن بهش وصل کردن. الان نمی دونم کجاست و چیکار میکنه. ولی امیدوارم... امیدوارم زنده باشه!

جوون چرا از نرگس نمی گی که چند روز پیش فوت شد و تمام بیمارستان غرق در ماتم! 

چرا از اون خونواده ی فقیر نمی گی که بچه شون دچار این مشکل بود؛ تو محوطه ی بیمارستان نشسته بودن و تمام روز رو تو آفتاب سوزان میگذروندن...

پی نوشت۲: دوستان ماه رمضان این دوستان رو فراموش نکنین. خواهشا اگه کمک مالی نمی تونین بکنین حتما این کوچولوهای ناز رو لااقل دعا کنین. خدا همشون رو کمک کنه... آمیییییییییییین

پی نوشت۳: در ادامه مطلب می تونین عکس کودک سرطانی و نقاشی آرزوشو ببینین...

ادامه نوشته

آخه آقام گفته...

کوله بارم بر دوش

سفری می باید

سفری بی همراه

گم شدن تا ته تنهایی محض

سازکم گفت به من:

هر کجا لرزیدی

از سفر ترسیدی

تو بگو از ته دل:

" من خدا را دارم " 

عکس خودم

پی نوشت۱: کم کم میخوام باروبندیلم و ببندم و یه مدت اینجا نباشم. می دونین چرا؟ آخه آقامون گفتن! و من نباید رو حرفش حرف بزنم!  هروقت ایشون اجازه دادن دوباره میام پیشتون! ماه رمضان نزدیکه. از همه ی دوستان التماس دعا دارم...  منم دعا میکنم که ان شا الله همه ی جوونا، مخصوصا مجردها خوش بخت بشن...

پی نوشت۲: حالا من یه چی تو پی نوشت ۱ نوشتم شما چرا باورتون شد! از اونجایی که سرم بدجور شلوغ شده دیگه کمتر یا اصلا تو این وبلاگم پست نمی ذارم. البته اگه خدا بخواد اون یکی وبلاگم فعلا پابرجا خواهد موند...

پی عکس نوشت: این روح مشکی پوشی که تو تصویر میبینید، تصویر بنده است! شاد باشید...

قبرستون!!!

ماهی نمی شد باورش

تور اگه بندازن سرش

میشه عروس ماهی ها

ماهی نمی شد باورش

نگاه گرم ماهیگیر

میشه نگاه آخرش

 ماهی و دریا

 

پی نوشت1: چند وقت پیش قبرستون بودم یکهو یکی زنگ زد!

- الو الو... بفرمایید...

- میشه گوشی رو بدین به دخترم؟ بگین ما منتظریم

- دخترتون؟ با کی کار داشتین خانوم؟

- مگه اونجا آرایشگاه نیست؟ دخترم امروز عقدشه. بگین دومادمون دم در منتظره! شما الان کجا هستین؟

- قبرستون!

- بیب... (فاصله ی بین مرگ و زندگی به اندازه ی یه "بیب" تلفنه! )

پی نوشت2: چه قدر بده تو جوونی مردن. بدتر از اون داغ جوون دیدنه. یکی از پسرهای کوچمون که هم سن و سال خودمونه چند روز پیش فوت شد. اصلا باورم نمیشه...

پی نوشت3: شاید چند تا پست آیندم همش درمورد مرگ باشه! جوری که میخوام اینجا عجییییب بوی مرگ بگیره که دیگه کسی هوس ترشی نکنه!

بعد نوشت: معذرت میخوام. دیگه از مرگ نمینویسم. قرار نیست با مطالبم غم دیگران زیاد بشه. مادام خانوم و همه ی دوستان ببخشید منو...

عکس بعد نوشت: ماهی بیچاره از زاویه ی دید دیگر در ادامه ی مطلب!

ادامه نوشته

آقا جان شرمندتم...

روزی بر صفحه ای از تقویم ها خواهند نوشت:

تعطیل... روز ظهور امام زمان(عج)

و به زودی در مدینه در کنار ساختمان نیمه کاره ای تابلوی زیر را میبینیم:

پروژه حرم مطهر حضرت زهرا(سلام الله علیها)

کارفرما: قائم آل محمد

پیمانکار: یاران حضرت

مساحت: وسعت دل تمام شیعیان

صبح جمکران 

 

پی نوشت: میگن شبهای جمکران قشنگه. ولی من میگم صبح های جمعه ی جمکران که توش دعای ندبه برگزار میشه هم قشنگه. وقتی که وسط حیاطش قرار میگیری و با یه دست دعای ندبه رو نگه میداری و با دست دیگه اشکاتو پاک میکنی. بعد حس میکنی آقا اینجاست، همین طرف ها! سرت رو از شرم میندازی پایین. مگه چه خطایی ازت سرزده که اینقدر شرمساری؟ اون موقع جوابی جز این نداری: آقا جان شرمندتم...

پی عکس نوشت: همیشه دوستان عکس از شبهای جمکران میذارن؛ من خواستم کمی متفاوت باشم و از روز جمکران عکس گذاشتم!

لینک نوشت: عکس از شب جمکران

تکان دهنده ی جدید=600تومان

نمی خواهد لباسی را بدوزید و بر تن زن امروز کنید؛

فکر او را اصلاح کنید که خود می داند چه لباسی برازنده اوست...

 

[ جای خالی یه عکس ! ]

 

پی نوشت1: یه نمونه اصلاح فکر (کودکانه) در ادامه ی مطلب گذاشتم. دیگه نگران بی حجابی نباشین!

پی نوشت2: همین جا از گذاشتن این عکس از همه ی دوستان پوزش میخوام!

ادامه نوشته

مثل خودم مجرده!!!

تا حال خونه ی سالمندان و معلونین شهرتون رفتین؟

یک روز از وقت خود را بگذارید و به آنجا یا مکانی مشابه آن بروید. در بین ساکنین آن ساعتی گردش کنید.

به پیرمردی که روی نیمکتی نشسته و با هیچ کس صحبت نمی کند و در اندیشه فرورفته است توجه کنید. سعی کنید فکر او را بخوانید که افسوس عمر از دست را می خورد در این اندیشه است که اگر توانی داشت و اگر هنوز فرصتی پیدا می کرد دوست داشت زندگی کند؛ دوست داشت برای خود شرایطی ایجاد کند که محتاج منت دیگران نباشد؛ از تجربیات و اشتباهات گذشته استفاده کند و... اما فقط منتظر مرگ است و دیگر هیچ!

به دختر زیبایی که از بدو تولد نه دست داشته است نه پا! روی تختی خوابیده و تو را می نگرد که راه می روی و از دستان خود استفاده می کنی... و پیش خود می گوید: خدایا اگر من هم سالم به دنیا می آمدم چه می شد؟

بنشین و ساعتی با برخی از آنها گفتگو کن. وقتی از آن مکان بازگشتی خدا را شکر می کنی و آنوقت تازه می فهمی چقدر خوشبختی. در زندگی همه ما چیزهای بسیاری برای لذت بردن وجود دارد، به شرط اینکه آنها را بشناسیم و بدانیم که بسیارند کسانی که حتی در رویاها و آرزوهای خود هم تصور زندگی مشابه ما را ندارند و به گوشه ای از شرایطی که ما داریم راضی و خوشحالند. باید بدانیم بدی ها برای آن وجود دارند که خوبی ها را بشناسیم؛ سختی  را تجربه می کنیم تا بفهمیم آسایش چیست و هر اتفاق در زندگی ما، درسی است برای آنکه بیاموزیم چگونه بهتر باشیم و رشد کنیم.

 

دوست جونم! 

 پی عکس نوشت: یکی از دوستای عزیزم توی سالمندان! دوسشون دارم چون دوسم دارن. واسشون میمیرم چون واسم میمیرن. به یادشونم چون بیادمن. مثل خودم مجردن و باهوش!

پیتزا نتی!!!

اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد، بدون کار "خدا" بوده!

اگه بی محابا دلها قبل از دستها بهم گره خورد، بدون کار "خدا" بوده!

اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا خورد نشی، بدون تنها محرمت "خدا" بوده!

حالا هم اگه دلت شکسته و بعض تنهایی خفت کرده شک نکن تنها مرهمت "خدا"ست که از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت گیر آورده!

پیتزا نتی! 

 

پی نوشت: چند روز پیش با دوستان رفتیم پیتزا خوردیم. اینو گذاشتم تا دل بعضیا بسوزه و دهن بعضیای دیگه آب بیفته! راستی بچه ها چه جوریاست که یه آدم به یه آدم دیگه حسودیش میشه؟ آهای یارو بگو ببینم به چی من حسودیت میشه؟ هان؟

لینک نوشت: خواستگار از نوع مشهدیش!!!